صفحه ها
دسته
توجه
دختر پرستار زیبای مسیحی(5مطلب)
{ یتیم نوازی ممنوع ؟نماز.دعا. آش رشته.غیبت آزاد}
www.qaraati.ir
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 68129
تعداد نوشته ها : 47
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
خدمت در قلمرو جنگل (تنزیل مکان سگ)

جناب سگ بزرگ  توسط شیر تزیل مکان داده شد

 جناب سگ بزرگ خدمت گذار در جریان توطئه شب گذشته جناب موش قرار گرفت وسریع به محل گردش سگ های ولگرد رفت وبا آنها در مورد واقعه مهم دیشب گفتگو می کرد وبه آنها می گفت که چرا گزارش نداده اند چه بوده وچگونه بوده است چرا به او نگفته اند در این حین سردسته سگ های ولگرد شروع به حرف زدن کرد وگفت قربان دم کلفت ومبارکت شوم ما نزدیک به ساعت سایه گیر دیوار شکسته یک شاخه مانده به چاله آب موقع گزارش دادنمان است در ضمن اینکه این مورد استخوان گیر یا کمی متمایل به آنهم نبوده که ابتدای سایه گیر دیوار شکسته یک شاخه مانده به چاله آب گزارش دهیم در ضمن جناب موش ساعت سایه ماه کمی متمایل به درخت چنار از ما اجازه .....خواست بگوید گرفت که صدای قار قار کلاغ مخصوص در بار بصدا در آمد گزارش جناب شیر جهت اهال محترم قلمرو جنگل به شرح ذیل به گوشتان خوانده می شود از جناب شیر به اهالی قلمرو جنگل به میمنت وخوشحالی از در امان ماندن از توطئه توطئه گران که علیه مان می خواستند توطئه کنند وعلیه آزادی منشورمان که شمارا با آزادی آشنا کردم نتوانستند به ما خیانت کنند وبا هوشیاری جناب گرگ این فتنه در نطفه خفه شد .عامل توطئه دستگیر شده است ودر جای مخصوص است وبا توجه به اینکه این خیانت کار توانسته است از سگان ولگرد عبور کند ودر این خصوص سگان کوتاهی کرده اند من بعدالایام با تخفیفی که جناب شیر در حق سگان ولگرد کرده است وبه خاطر خدمات سگ بزرگ  حناب شیر دستور نمودند فاصله سگان از قصر شیر باید فاصله بگیرد وهمچنین سگان باید از تمام ظرفیت خود واقوامشان استفاده کنند واین سهل انگاری بزرگ را جبران نمایند همچنین سگ بزرگ هر کجا هست باید بی درنگ خودرا به قصر جناب شیر برساند آب در دهان سگ بزرگ وسگان ولگرد نزدیک قصر خشک شد سگ بزرگ بلافاصله بطرف قصر حرکت کرد . وبه سگان ولگرد گفت شما چه اجازه ای داده اید به کی اجازه داده اید وداشت حرکت می کرد ریس سگان ولگرد هم زود زبانش را گاز گرفت وگفت قربان ما اصلا کسی را ندیده ایم کسی ازما ... وهمه چیز را حاشا کرد شغال ها وگربه ها وحیوانات دیگر جنگل هم به متن حرف های جناب شیر که توسط کلاغ خوانده می شد گوش می کردند وهر کدام چیزی می گفتند سگان سیر شده اند خوب کار نمی کنند خوبشان شد وعده ای می گفتند سگان هار شده اند بجای اینکه جلو توطئه را بگیرند همه اش بی خودی واق واق می کنند عد ه ای هم از بی لیاقتی آنها می گفتند وعده دیگر می گفتند به خاطر همین بی دقتی است که در قصر رشد نمی کنند وهزاران سال است که خدمت شیر می کنند اما در قصر کاره ای نیستند  هرکس چیزی می گفت  سگ بزرگ هم شتابان به قصر رفت بعد از کلی الاف کردن او در کنار درب قصر واهانت گرگ در بار به او ونسبت دادن خیانت کاری وسهل انگاری وباز خواست بلا خره گرگ بزرگ از درون قصر اشاره کرد بگذارید بیاید داخل سگ بزرگ گردن کج وگوش خوابیده ودم آویزان در حضور گرگ بزرگ خودش را بخاک انداخت والتماس می کرد که قربان من سهل انگاران را به سزای اعمالشان می رسانم شما اجازه دهید سرشان را برایت می آورم کاری کن که شیر به غضب در نیاید آنقدر عجزولابه کرد که دل گرگ بحالش سوخت  واز همین جا پایه دلسوزی گرگ برای سگ ریخته شد وبقیه امورات بروی همین پایه بنا شد گرگ بزرگ گفت من به این شرط دلسوزی کردم که از این به بعد بامن بیشتر مشورت کنی من سابقه خدمت بیشتری دارم وهزاران راهنمایی دیگر سگ اندکی از نگرانی کم شد دست وپای خودرا جمع وجور کرد گوش ها را تیز کرد دم خودرا برکول گذاشت ودربست خودرا در اختیار گرگ قرار داد گرگ بعد از اینکه سگ را به اندازه کافی ترساند .اورادلداری دادوگفت خیالت راحت باشد من کاری می کنم که شیر خطای ترا نادیده بگیرد واز تووگناهت صرف نظر کند به خانه ات برو ونگران نباش فردا روز کاری سختی در پیش داریم خودت را آماده کن نظری داری ارائه بده گرگ بزرگ گرگ درگاه قصر را صدا زد وگفت برو با کمال احترام سگ بزرگ را همراهی کن تا قصر مخصوص خودش در ضمن جناب سگ بزرگ هم برود وسریع با سگان ولگرد برخورد کند وبه اندازه پانصد متر آنهارا از قصر ومکانی که بوده اند دورتر نماید همچنین بگوید تعداد بیشتری سگ را بکار گمارند تا خاطر مبارک شیر اسوده شود وسگان ولگرد هم ادب شوند سگ بزرگ چشم قربانی گفت وبرای اطاعت امر اقدام سریعی کرد وبه قصر خود رفت هر چند تا صبح نخئابید همه اش زوزه کشید واق واق کرد از ترس هایی که به دلش می افتاد وفکرهایی که می کرد اگر اورا اخراج کنند یا اگر داربکشند یا اورا زنده زنده در طبق بگذارند وگرگ ها بخورند هزار فکرو خیال ودر این هنگام بود که بیهوش شد وسرش را در کنار دمش قرار داد ومثل این است که هزار سال است که مرده است خواب خوابه عجیبی دید دید که در خواب تاجی از استخوان بر سر دارد وبه اطرافیان وسگان ولگرد استخوان می دهد انقدر خوش حال بود که هرگز فکرش رانمی کرد وداشت کم کم لذت بیشتری می برد که پای توله سگ پارسالش به سرش خورد واورا بیدار کرد نه از استخوان خبری بود نه از اقوام او با عصبانیت پای توله سگ را کنار زد بطوریکه صدای واق واق بیچاره به هواخواست زوزه وواق واق خودش هم امان از خانم سگ بزرگ گرفته بود و.............نظر دهید ادامه دهم یانه ...................نویسنده : شریف E-mail:abotlbz@gmail.com
دسته ها :
يکشنبه هجدهم 12 1387
X